شگفتا وقتی بود نمی دیدم
                    وقتی می خواند نمی شنیدم
وقتی دیدم که نبود
        وقتی شنیدم که نخواند
چه غم انگیز است که وقتی چشمه ای صاف و زلال در برابرت میجوشد و می خواند و مینالد
تو تشنه ی اتش باشی نه اب
و چشمه که خکشید
چشمه که از ان اتش که تو تشنه ی ان بودی بخار شد و به هوا رفت و
اتش کویر را تافت و در خود گداخت
بعد عمری گداختن از غم نبودن کسی که
تا بود از غم نبودن تو میگداخت

دیدید برگشتم

سلام به همه ی دوستان گلم
من اومدم با یه دنیا خاطره  راستش خیلی دلم گرفت که برگشتم اما چه میشه کرد هیچ خوشی پایدار نیست
ولی خدایی زندگی برگشت به روال عادی چقدر ادم بره بگرده  خوب خسته میشه  دلم لک زده بود یه کم کار کنم
اخه من که نبودم تو این اصفهان هیچ کار مفیدی انجام نمی شد
خلاصه  این که دوباره باید تحملم کنید میدونم سخته اما سعی خودتون رو بکنید        
تا درودی دیگر بدرود

سلام به دوستای گلم
می خوام برم نگید  که دیوونه ای برای موندن  ندارم مونه ای   اره دیگه اگه خدا بخواددارم میرم شیراز    یعنی یه جوارایی وطن  
برام  دعا کنین که خیلی داغونم
پست بعدیم اگه خدا بخواد  میرخ واسه.........................................................
به قول شادمهر:
دیگه دیدنم محاله
                      دیگه برگشتم خیاله
سزای کارت همینه
                      دل از اون نگات بیزاره

                       البته کاش اینطور  بود و برگشتم  خیال بود