-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 26 مهرماه سال 1384 16:00
این عکس از وبلاگ یکی از دوستانه که متاسفانه ادرسش یادم نیست همین قدر بدونین تایتلش سیاهپوش عاشقه میگم من از این عکس یه حالی شدم نظر شما راجب این چیه راستی دوستان این وبلاگ به علت شرایط خاص من ماهی یه بار اپدیت میشه اما همیشه منتظر نظرات شما هست
-
شعر شیپور است نه لالایی
یکشنبه 24 مهرماه سال 1384 16:21
مرا از صلیبم پایین بکشید کتاب ها دروغ نوشته اند وقتی لبهایت برای یک چکه عشق چاک خورده اند مسیح هم اگر باشی وسوسه ی عاشق شدن رهایت نخواهد کرد
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 23 مهرماه سال 1384 14:17
امروز صبح شبکه امید ایران خبر از فوت همسر فردین می داد خیلی دلم براش سوخت اخی اونم مرد رفت پیش شوهرش اما حد اقل اینه که وقتی بود زن فردین بود خدا رحمتش کنه این جور که می گفتن زن خوبی بود روحش شاد
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 17 مهرماه سال 1384 22:21
دلم برای کسی تنگ است که افتاب صداقت را به میهمانی گلهای باغ می اورد وگیسوان بلندش را به باد ها می داد و دستهای سپیدش را به اب می بخشید
-
ماه رمضان بر همه ی دوستای گلم مبارک
چهارشنبه 13 مهرماه سال 1384 00:05
......................................................................................................................... . به نظر شما یه نقطه چه معنی میتونه بده؟
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 10 مهرماه سال 1384 17:38
پاسخ های جذاب انهایی هستند که سوالات را ویران می کنند سوزان سونتاگ تنها خاموشی است که میتواند ما را به معرفت برساند راما کریشما فرصت هم نداریم فرصت به طور بی شرمانه ای کوتاه است ولی اهمیتش هم در کوتاهی اش است احمد شاملو برای هر چیزی همیشه نخستین باری هست زوزه ساراماگو برخی را برای همیشه و همگان را برای مدتی میتوان...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 9 مهرماه سال 1384 15:43
سلام اول از همه می خوام از همه ی اونایی که میان تو وبلاگم تقاضا کنم که واسه ی دوست گلم که دیشب رفت تهران دعا کنن که هم سالم و سلامت رسیده باشه هم موفق باشه هم یادش بمونه که یه مرمر ی خیلی ارزو داره موفقیتش رو ببینه امیدوارم هر جا که هست شاد باشه یادش نره که باغ رویا واسه ی من همیشه مثل یه رویاست اینم تقدیم به همون...
-
هزار تا سلام به دوستای گلم
پنجشنبه 7 مهرماه سال 1384 14:35
تا حالا به گوشتون خورده که چهار شنبه ها روز خوشبختیه می دونین چرا چون قدیما بلیط های بخت ازمایی رو چهار شنبه ها می فروختن و قرعه کشی هم چهار شنبه ها بود از اون زمان به چهار شنبه ها میگن روز خوشبختی اما به نظر من چهار شنبه هااز روزی که یه چیزی به اسم تقویم به وجود اومد شده روز خوشبختی من همه ی اتفا قای قشنگ زندگیم چهار...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 4 مهرماه سال 1384 12:40
دلم واسه یکی از دوستام که شیرازه خیلی تنگ شده کاش الان اینجا بود بچه ها دلم خیلی گرفته کسی دارویی چیزی سراغ نداره من شیراز.....................
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 31 شهریورماه سال 1384 15:35
سلام به همه ی دوستان گلم دیروز تولدم بود تولدم مبارک اما تولد چی میگن زندگی حادثه ی ساده ی تکرار نفسهاست حالا فرض میکنیم که یه سالم بزرگ شدیم بازم توفیری نمیکنه پس کاش کوچیک می موندیم اما من می خوام نا مهربون نباشم و به خودم هدیه بدم اینم هدیه من به خودم به قول معروف مرمر جون برو حال کن با هدیه
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 27 شهریورماه سال 1384 21:19
سلام به عزیزانم و سلام مخصوص به همه ی شمایی که باید برید مدرسه من که دیپلم گرفتم و به اصطلاح راحت شدم اما در اصل از چاله افتادیم تو چاه اما اشکالی نداره مدرسه هم دورانی داره تمام که میشه یه جورایی دل ادم تنگ میشه واسش اما با این که دلم تنگ میشه هیچ وقت دلم نمی خواد زمان به عقب بر گرده و برم مدرسه
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 25 شهریورماه سال 1384 22:31
اینم چند تا جمله از بزرگان : سپاس خداوندی را که دشمنان ما را از میان احمق ها افرید ((دکتر علی شریعتی)) هرگز کسی این چنین فجیع به کشتن خود بر نخاست که من به زندگی نشسته ام ((احمد شاملو)) اگر می خواهید اندازه ی پیشرفت ملتی را بدانید به زنان ان ملت بنگرید ((ناپلئون بناپارت)) تو اگر میدانستی که چه دردی دارد خنجر از دست...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 23 شهریورماه سال 1384 11:11
بگذار تا شیطنت عشق چشمان ترا بر عریانی خویش بگشاید هر چند معنی ان جز رنج و پریشانی نباشد اما کوری را هرگز به خاطر ارامش تحمل نکن دکتر علی شریعتی ((هبوط در کویر)) با تشکر از دوست خوبم عمران سرباز وظیفه شناس که از دو سال خدمت ۳ سالشو میره مرخصی چاکریم عمران جان باز تنها شده ام . به چه اندیشه کنم ؟ به اتاقی که چون گور...
-
گزیدههایی از کتاب قدرت فکر نوشته دکتر ژوزف مورفی
سهشنبه 22 شهریورماه سال 1384 22:15
راز بزرگ کلیه اعصار همان نیروی اعجاز انگیز در ضمیر باطن شماست، یعنی در آخرین جایی که ممکن است مردم در جستجویش باشند. در ضمیر باطن قدرت شفابخش اعجازآمیزی وجود دارد که میتواند ذهن آشفته و قلب شکسته را التیام دهد و دروازه زندان ذهن را باز کرده و آزادمان سازد . همچنین این نیروی شفابخش میتواند شما را از کلیه اسارتهای...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 20 شهریورماه سال 1384 23:37
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 20 شهریورماه سال 1384 19:09
شگفتا وقتی بود نمی دیدم وقتی می خواند نمی شنیدم وقتی دیدم که نبود وقتی شنیدم که نخواند چه غم انگیز است که وقتی چشمه ای صاف و زلال در برابرت میجوشد و می خواند و مینالد تو تشنه ی اتش باشی نه اب و چشمه که خکشید چشمه که از ان اتش که تو تشنه ی ان بودی بخار شد و به هوا رفت و اتش کویر را تافت و در خود گداخت بعد عمری گداختن...
-
دیدید برگشتم
یکشنبه 20 شهریورماه سال 1384 08:05
سلام به همه ی دوستان گلم من اومدم با یه دنیا خاطره راستش خیلی دلم گرفت که برگشتم اما چه میشه کرد هیچ خوشی پایدار نیست ولی خدایی زندگی برگشت به روال عادی چقدر ادم بره بگرده خوب خسته میشه دلم لک زده بود یه کم کار کنم اخه من که نبودم تو این اصفهان هیچ کار مفیدی انجام نمی شد خلاصه این که دوباره باید تحملم کنید میدونم سخته...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 13 شهریورماه سال 1384 19:35
سلام به دوستای گلم می خوام برم نگید که دیوونه ای برای موندن ندارم مونه ای اره دیگه اگه خدا بخواددارم میرم شیراز یعنی یه جوارایی وطن برام دعا کنین که خیلی داغونم پست بعدیم اگه خدا بخواد میرخ واسه......................................................... به قول شادمهر: دیگه دیدنم محاله دیگه برگشتم خیاله سزای کارت همینه...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 12 شهریورماه سال 1384 16:56
اگه میدونستی چقدر تنهام هیچ وقت باعث ریختن اشکهام نمی شدی و اگه میدونستی هر روز اشک میریزم هیچ وقت تنهام نمی ذاشتی
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 8 شهریورماه سال 1384 22:26
ببخش اگه تو قصه مون دو رنگ و نامرد نبودم ببخش که عاشقت بودم خسته و دلسرد نبودم ببخش که مثل تو نشد خیانتو یاد بگیرم اگر که گفتم به چشات بزار واسه تو بمیرم ببخش اگه تو گریه هام دو رنگی و ریا نبود اگر که دستام مثل تو با کسی اشنا نبود ببخش اگه تو عشقمون کم نمی ذاشتم چیزی رو ببخش که یادم نمیره اون روزهای پاییزی رو لیاقت...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 7 شهریورماه سال 1384 00:13
عشق را تقدیم کسی کن که لایق ان است نه تشنه ی ان زیرا تشنه روزی سیراب می شود
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 5 شهریورماه سال 1384 23:44
سلام به همه ی دوستان چه خبرا چند روزی نبودم رشته ی قلم از دستم در رفته چه کنیم اینم از اثار الزایمر و پیریه دوستان گل امشب میخوام یه چند خطی حرف بزنم و از شمام میخوام که منو با نظراتتون یاری کنید حرفم در مورد این شبکه ی ماهواره ای هستش بله مهاجر رو میگم دوستان من همین اول بگم که من با هیچ چیزی تو این دنیا مخالف نیستم...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 2 شهریورماه سال 1384 13:23
مگذار که یاد ما را طعم تلخ این حقیقت ببرد این حقیقت است که از دل برود هران که از دیده رود بیا برگرد تا خونه از عادتت سیر نشده تا نگام با یک نگاه تازه در گیر نشده بیا تا اومدنت دیر نشده دلا دلگیر نشده تا هنوز فاصله مون جوونه و پیر نشده اخه شبا جای خواب تو چشام دریای ابه ساعت دیواری از وقتی که رفتی توی خوابه هنوزم عکس...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 1 شهریورماه سال 1384 00:44
این دل دیوانه ام امشب چه محشر میکند هر چه پندش میدهم دیوانه بد تر میکند بردمش اندر بیابان از برای کوه و دشت خاک کوه و دشت را یکباره بر سر میکند *************************** من از عشق تو با کس تا کسان قطع نظر کردم بریدم از برادر بعد از ان ترک پدر کردم
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 30 مردادماه سال 1384 15:01
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 27 مردادماه سال 1384 22:19
سلام به همگی تولد حضرت علی (ع) و روز پدر رو به همه دوستای گلم و به خصوص به بابای گلم تبریک میگم امیدوارم هم بابای من هم بابای شما ۱۰۰۰ سال زنده باشن راستی دلم می خواد هر کدومتون یه جمله ی قشنگ در مورد پدر دارین تو نظرات واسم بنویسین که وقتی بابام رو دیدم تقدیمش کنم حیف که الان نیست قربونه همه ی دوستان گل بای بای
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 26 مردادماه سال 1384 21:44
فقط ببینین مردم چه جوری رفیق داری میکنن سوخته رفیقن دیگه
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 26 مردادماه سال 1384 01:05
گفتم اجازه ی دل هست گفت نه او احتمال پنجره را بست گفت نه گفتم که چشمهای تو را خواب دیدهام یک شب حوالی بن بست گفت نه گفتم که پای تمامی این شعرها امضای خیس چشمهای تو هست گفت نه تقصیر او نبود خجالت کشیده بود از دستهای دیگر در دست گفت نه پاییز بود و محوطه غمگین و بی صدا او با تکان سر و دست گفت نه او رفت و جمعه ی من پر شد...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 24 مردادماه سال 1384 23:17
باز پاییز است باز این دل از غمی دیرینه لبریز است باز می لرزد به خود سر شاخه های بید سرگردان باز میریزد فرو بر چهره ام باران باز پاییز است باز این دنیا غم انگیز است باز رنجورم خداوندا پریشانم باز می بینی که بی تابانه گریانم باز پاییز است و هنگام جدایی ها باز پاییز است و مرگ اشنایی ها